
نام رمان :رمان کفش های غمگین عشق
به قلم :رجب علی اعتمادی
حجم رمان : ۱.۹۸ مگابایت پی دی اف ,۱.۱ مگابایت نسخه ی اندروید , ۰.۹۹ مگابایت نسخه ی جاوا , ۳۱۵ کیلو بایت نسخه ی epub
خلاصه ی از داستان رمان:
مهتا دوست صمیمی نوری که همواره در کنارش بوده سعی داره با قرار دادن دفترچه خاطرات نوری در دست یک نویسنده خاطرات عاشقانه بهترین دوستش را ثبت کنه….
نوری دختری بسیار زیبا که با قبول شدن در دانشگاه شیراز از تهران به آنجا رفته و توجه تمام پسران ومردان شیرازی را معطوف به خود میدارد و حتی پسر مغرور دانشگاه را….
فرمت رمان:pdf,apk,java,epub
صفحه ی اول رمان:
روی نیمکت سپیدی در باغ ارم شیراز لمیده ام و به دریای سبز چمن باغ خیره شده ام…جویبارهای کوچک آب جون زندگی از پیش رو یم میگذرند.هوای جابخش بهار شیراز اعصاب خسته ام را با نرمش عطوفت آمیزی نوازش میدهد.دلم میخواهد سالها و سالها همین جا روی نیمکت سپید باغ ارم بنشینم و هستی خودم را در دریای سبز چمن باغ گم کنم اما مگر میشود؟در ذهن خود به جستجو میپردازم.
-تا چند دقیقه دیگر دختری که قرار است مرا در جریان یک تراژدی عمیق بگذارد از راه میرسد چشمان سیاهش را بمن میدوزد و میگوید:بشهر ما خوش آمدید!من انگشتانم را روی لبهایم میبرم و میگویم هیس!..
تو را بخدا خلوت مرا با قصه ماهیهای طلائی و غمگین که برایم در در نامه ات تصویر کرده بودی بهم مزن!..من فقط آمده ام که از نزدیک با همه اتاقها .خوابگاهها.آزمایشگاهها.سلف سرویسها.حتی رستورانهاو میعادگاههای آن ماههیای طلایی دریاچه زندگی آشنا شوم.
و لابد در آن لحظه دختر مژگان بلندش را بر هم میگذارد و میگوید چشم!..
بوی بهار در سراسر باغ ارم پیچیده است…و انگار این بوی خوش در یکایک اجزای باغ از ریشه نامرئی درختان کهن سرو تا ساقه های نازک چمن و امواج چین دار و کوچک جویبارها حتی در رگ و ریشه جان من جاریست.
از روبرو یک دختر و پسر آرام آرام در حالیکه پیکره های جوان و نازکشان مانند سروهای باغ بنظر میرسد مستقیما بسویم می آیند نگاهی تند و خشمگین بمن می اندازند انگار که میعادگاه عاشقانه شان را من غصب کرده ام ظاهرا میخواهند با نگاه قهر آمیزشان مرا تنبیه کنند اما در سکوت راهشان را کج میکنند و بسوی یک نیمکت دیگر
رمان کفش های غمگین عشق